دکتر مهدی قاسمی
روانپزشک و رواندرمانگر و روانکاو
من تنها کسی هستم که خودم را دارم. من دو جنبه دارم، یکی جنبه بیرونی و دیگری جنبه درونی. جنبه بیرونی من آن چیزی است که شما میبینید. طرزی که عمل میکنم، آنطور که به نظر میرسم و کارهایی که انجام میدهم. جنبه بیرونی من بسیار مهم است. این پیامرسان من به دنیای بیرون است. جنبه بیرونی من با شما در تماس میشود.
جنبه درونی من از احساسات، از ایدهها و از امیدها و رویاهای فراوان من با اطلاع است. گاه میگذارم از من درونی من اطلاعاتی به دست آورید. و گاه این بخشی خصوصی از من است.
من در قبال این من خود، قبول مسئولیت میکنم و هر چه درباره خودم اطلاعات بیشتری به دست آورم، مسئولیت بیشتری بر عهده میگیرم. میدانید این من، مسئولیت من است. وقتی خود را بیشتر و بیشتر بشناسیم، به این نتیجه میرسم که آدم مقبولی هستم.
من کسانی را میشناسم که قدر مرا نمیدانند. نیازی ندارم که اینها را در زندگیم حفظ کنم. تاکنون اوقات گرانبهایی را هدر دادهام. حالا میتوانم انتخابهایبیشتری بر عهده گیرم. میدانید این من، مسئولیت من است.
تا زمانی که بتوانم ببینم، بشنوم، احساس کنم، بیندیشم، تغییر کنم، رشد و رفتار کنم، از امکانات وسیعی برخوردارم و می توانم انتخابهای متفاوتی داشته باشم.
راحت بودن با ضایعه و از دست دادن یک رابطه بخشی از رشد کردن است. بعضیها در رابطه باقی میمانند زیرا به نظرشان میرسد که این روابط از ایمنی و استحکام برخوردار است. بعضیها در مشاغل بیمفهوم باقی میمانند زیرا از مسئولیتهای جدید میترسند و در این میان برخی به گروههای مختلف میپیوندند زیرا از تنها بودن وحشت دارند. صدای کودک درون خود را میشنوند که میگوید:
👈«من دوستداشتنی نیستم. باید به آنچه دارم تن بدهم. بهتر است از فرصتها استفاده نکنم.»
با این حال مسئله اینجاست تا زمانی که آنچه را ایمن و امنیت ارزیابی میکنیم از دست ندهیم و رها نسازیم، نمیتوانیم احساس امنیت و یکپارچگی را درک کنیم.
امنیت شخصی واقعی از درون ایجاد میگردد. وقتی امنیت واقعی قرار داریم که، به خودمان اعتماد کنیم.
اگر قبول کردن ریسک را برای رسیدن به رشد رد کنیم، در موقعیتی که در آن قرار داریم باقی میمانیم. و یا بدون اینکه آمادگی داشته باشیم دست به ریسک میزنیم. به هر ترتیب محدودیتهایی برای رشد شخصی خود در نظر گرفتهایم و در مسیر رسیدن به احساس خودباوری کاری صورت نمیدهیم.
از کودکی شنیدهایم که «خودت باش.» موضوع به همین سادگی است و با این حال هیچ ریسک دیگری به این اندازه هراسبرانگیز نیست.
کسانی که میترسند خودشان باشند، سر خودشان کلاه میگذارند. زندگی کردن و وانمود کردن به اینکه کسی هستید که در واقع نیستید، با حقیقی بودن فاصله دارد.