🔳 نوزاد در اوايل تولد از مادر، حسى مغشوش از دنيا را تجربه مى كند كه در آن مرز مشخصى از خود و مادر ندارد. به علت نبودن حسی مجزا، نوزاد، مادر را به عنوان بخشی از خود درک میکند؛ در او حسی از همهتوانی شکل میگیرد، به اين شكل كه من هر چه بخواهم برايم فراهم خواهد شد.
🔳 مادر در اين دوران بايد خود را جاى كودك بگذارد تا بتواند نيازهاى او را درك كند و در يك محيط نگهدارنده و پذيرا، آنها را فراهم كند.با توجه به پيچيدگى درك اين نيازها،مى توان گفت تنها فرمول كار اين هست كه فرد بايد به حس مادرانه خود در بررسى نيازهاى نوزاد هم اعتماد كند.
🔳 وينيكات (متخصص اطفال و روانكاو انگليسى) مفهوم “مادر به قدر کافی خوب” ( good enough mother ) را برای اولین بار مطرح کرد. در اوایل عمر نوزاد، مادر در سازگاری کامل با نیازهای اوست و تمام نيازهاى او را برآورده مى كند؛ ولى با گذر زمان میزان این سازگاری کم و کمتر شده و به تدریج، متناسب به توان رشدی کودک برای تحمل ناکامی، مادر با بر آورده نكردن همه نيازهاى كودك او را با واقعيت دنياى ناكام كننده بيرون، سازگار مى كند.
🔳 مادر ايده آل و عالى فرصت تجربه دنياى واقعى را به كودك نمى دهد.
🔳 اين شُل شدن ارتباط مادر يا كودك بايد به تدريجى (و نه يكباره) باشد تا كودك توان پيش بينى و كنترل را كسب كند.
دکتر سميرا يزدانى نژاد
روانپزشک روان درمانگر تحليلى
گروه روانپزشكى ويان